جدول جو
جدول جو

معنی بحاصل کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بحاصل کردن(مَ / مَ غَ)
حاصل کردن. (آنندراج). رجوع به حاصل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حاصل کردن
تصویر حاصل کردن
به دست آوردن، فراهم آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ چَ وَ دَ)
رسانیدن. سبب رسیده شدن گشتن. رسیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). واصل گردانیدن. بردن
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ دَ)
تحصیل کردن. به دست آوردن: تا ارتفاع آن را جمله محصل می کنند. (سیاست نامه چ اقبال ص 122)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حاصل شدن. (آنندراج). رجوع به حاصل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ظَرْ رَ)
ابطال. (ترجمان القرآن). الغاء. (تاج المصادر بیهقی). از میان بردن. مضمحل کردن. محو کردن. تباه کردن:
و لیکن اتفاق آسمانی
کند تدبیرهای مرد باطل.
منوچهری.
باطل کند شبهای او تابنده روز انورش
ناچیزگردد پیر و زرد آن نوبهار اخضرش.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 218).
اندر داروهایی که موی را باطل کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندر باطل کردن جعدی موی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر سوزان و تیز بودی موی را (موی مژه را) بریزانیدی و باطل کردی و ممکن نگشتی که اندر وی موی رستی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
و بر بدیهه بر سر شراب دو سه درج بنوشتم و بعد باطل کردم. (مجمل التواریخ و القصص). تگرگی بارید چنانکه غله ها را باطل کرد. (جهانگشای جوینی).
طوطئی را بهوای شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
الفنجیدن فرا آوردن توزیدن ویندیدن جمع کردن فراهم آوردن تحصیل کردن، نتیجه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
ستردن بیهوده ساختن بی معنی کردن، ناراست جلوه دادن ابطال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصل کردن
تصویر محصل کردن
تحصیل کردن بدست آوردن: ... تا ارتفاع آنرا جمله محصل می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصل کردن
تصویر واصل کردن
رساندن پیوند دادن رساندن موجب پیوستن شدن، بحق رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
ابطال کردن، فسخ کردن، لغو کردن، ملغا ساختن، بی معنی کردن، بیهوده گردانیدن، مهمل گذاشتن، ناحق جلوه دادن، ناراست قلمداد کردن، ضایع گردانیدن، خط زدن، قلم زدن، ازاعتبار انداختن، نامعتبر اعلام کردن، تبطیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
واسطه قراردادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به دست آوردن، اکتساب کردن، تحصیل کردن، جمع کردن، فراهم کردن، به نتیجه رسیدن، نتیجه گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
يبطل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
Annul, Invalidate, Quash, Revoke
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
annuler, invalider, révoquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
废除 , 使无效 , 撤销
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
kufuta, kubatilisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
аннулировать , аннулировать , отменить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
annullieren, ungültig machen, aufheben, widerrufen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
скасовувати , анулювати , скасувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
منسوخ کرنا , باطل کرنا , کالعدم کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
বাতিল করা , বাতিল করা , বাতিল করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
무효화하다 , 취소하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
iptal etmek, geçersiz kılmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
anular, invalidar, revogar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
無効にする , 取り消す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
לבטל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
निरस्त करना , अमान्य करना , रद्द करना , रद्द करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
membatalkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
ยกเลิก , ทำให้ไม่มีผล , ยกเลิก , เพิกถอน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
unieważnić, unieważniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
anular, invalidar, revocar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
annullare, revocare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
annuleren, ongeldig maken, vernietigen, intrekken
دیکشنری فارسی به هلندی